معنی آلبومی از امیر تاجیک

حل جدول

آلبومی از امیر تاجیک

زندگی

زندگی، همکلاسی، زیر آسمون شهر


امیر تاجیک

از خوانندگان موسیقی پاپ

خواننده موسیقی سریال زیر آسمان این شهر


تک آهنگی از امیر تاجیک

سیب ممنوع


ترانه ای از امیر تاجیک

زیرآسمان شهر


آلبومی از امیر شفیعی

هرنفس، گل عاشقی


آلبومی از امیر فاتحی

رفیقانه


آلبومی از امیر کریمی

تا همیشه، جوانی، دوباره مهتاب، غریبه، فوتبالیست ها


آلبومی از امیر شاملو

فرداخیلی دیره

لغت نامه دهخدا

تاجیک

تاجیک. (ص، اِ) غیر عرب و ترک را تاجیک نامند. (شرفنامه ٔ منیری). تازیک وتاژیک، بر وزن و معنی تاجیک است که غیر عرب و ترک باشد. (برهان). || عرب زاده ای که در عجم کلان شود. (آنندراج) (غیاث اللغات). فرزند عرب در عجم زاییده و برآمده را نیز گویند. (برهان). تازیک و تاژیک، همان تاجیک مذکور و نیز اصلی است ترکان را، و قیل بچه ٔ عرب که در عجم بزرگ شود. (شرفنامه ٔ منیری). || نام ولایتی. || طایفه ٔ غیرعربی باشد. || آنکه ترک و مغول نباشد. در لغات ترکی بمعنی اهل فرس نوشته اند. (غیاث اللغات) (آنندراج). مؤلف فرهنگ نظام آرد: نسل ایرانی و فارسی زبان، مثال: در افغانستان و توران نژادی هستند که خود را تاجیک می گویند، مبدل لفظ مذکور تازیک است و از آن بعضی از اهل لغت چنین قیاس کرده اند که معنی لفظ مذکور نسل تازی (عرب) است که در عجم بزرگ شده باشد لیکن صحیح همان است که نوشتم، و این لفظ در ایران مورد استعمال ندارد فقط در افغانستان و ترکستان به فارسی زبانان آنجا گفته می شود و بیشتر در مقابل ترک استعمال میشودو اصل این کلمه پهلوی تاجیک منسوب به قبیله ٔ تاج است که از قبایل ایران بوده - انتهی. سعید نفیسی در معرفی مردم بخارا آرد: در زمان رودکی شهر بخارا چون دیگر شهرهای ماوراءالنهر شهری بوده است مرکب از نژاد ایرانی و شاید یکی از قدیمترین مداین باشد که نژاد ما در آن رحل اقامت افکنده بهمین جهت مردم آن شهر بجز عده ای معدود از نژادهای دیگر که بعد بواسطه ٔ حوادث بدان جا رفته اند از نژاد ایرانی بوده اند و پارسی زبان، مخصوصاً از زمانی که بخارا پایتخت سامانیان مرکز ادبیات فارسی شد و امرای آل سامان در رواج این زبان هیچ فرونگذاشتند، بخارا معروفترین مرکز زبان ما شد چنانکه هنوز پس از هزارواَند سال زبان اکثریت مردم بخارا و زبان بازار آن، زبان پارسیست و هنوز اکثر مردم آن از نژاد ایرانند که امروزایشان را به اصطلاح محلی «تاجیک » می خوانند... (احوال و اشعار رودکی ج 1 صص 67- 68). مؤلف همان کتاب درباره ٔ مردم سمرقند آرد: در زمان حاضر جمعیت ولایت سمرقند نزدیک به نهصدوشصت هزار نفر است که بیست وهفت درصدآن از نژاد ایرانیست که امروز به اسم «تاجیک » خوانده میشود. (احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 120). در لاروس بزرگ آمده: تاجیکان مردمانی هستند که حداقل 2500000 نفرند که در مشرق ایران و شمال افغانستان، در ترکستان روس و همچنین در ارتفاعات 3000 متری فلات پامیر پراکنده اند و بزراعت اشتغال دارند. غالب تاجیکها از نژاد خالص ایرانیند، همه ٔ آنها چادرنشین می باشند، در ایران و افغانستان بکار زراعت اشتغال دارند، و در ترکستان بازرگان یا مالکند و در نزد تاجیکان ترکستان علیا آثاری از آتش پرستی کهن مشاهده میشود. مؤلف قاموس الاعلام ترکی آرد: تاجیک در اصل نام قومی از ترکها بودو در این زمان این نام را بیک طایفه ٔ ایرانی الاصل و متکلم بزبان فارسی و مقیم در آسیای وسطی اطلاق کنند. اینان در بلاد به تجارت و صناعت و در قرا و دیه ها به زراعت و فلاحت اشتغال می ورزند و مردمان فعال و مستعد و نسبت به طوایف دیگر مدنی میباشند ولی به اندازه ٔ ترکان و اوزبکان و افغانان و تاتار و اقوام دیگر جسورو سلحشور نیستند و از این رو در نظر اینان حقیر بشمار میروند و مردان دلاور محسوب نمیشوند. و کلمه ٔ «داجیک » که ارامنه به عثمانیان اطلاق می کنند از همین لغت مأخود است. محمد معین در برهان قاطع ذیل کلمه ٔ تاجیک آرد: تاجیک در «ختنی » تاجیک «روزگار نو ج 4 ش 3: کشور ختن بقلم بیلی »، در ترکی نیز تاجیک «جغتایی ص 194»... «فرای » نویسد: اشتقاق کلمه ٔ تاجیک محتملاً از شکل ایرانی شده ٔ «طایی » (قبیله ای از عرب) آمده، باآنکه فیلوت آنرا مشتق از «تاختن » میداند و این قول بعیداست. ترکان نام تاجیک را مانند «تات » به ایرانیان اطلاق می کردند. رجوع شود به «شدر». استاد هنینگ تاجیک را ترکی میداند مرکب از تا (= تات «ترک » + جیک «پسوند ترکی » جمعاً یعنی تبعه ٔترک و این کلمه را با «تازیک » و «تازی » (و طایی) لغهً مرتبط نمیداند - انتهی. در دایرهالمعارف اسلام ذیل افغانستان در عنوان «قبایلی که از منشاء ایرانی هستند» از تاجیک بتفصیل سخن رانده شده است. (برهان قاطعچ معین): مسلمانان و مشرکان و جهودان و مؤمنان و... ترکان و تاجیکان. (کتاب النقض ص 476).
شاید که بپادشه بگویند
ترک تو بریخت خون تاجیک.
سعدی (ترجیعات).
عرب دیده و ترک و تاجیک و روم
ز هر جنس در نفس پاکش علوم.
سعدی (بوستان).
محمدامین گلستانه درمجمل التواریخ در شرح قتل نادرشاه آرد: آنکه از بدوحال نادرشاه تا زمانی که از سفر خوارزم برگشته عازم داغستان شد در امر سلطنت و جهانداری یگانه و از راه و رسم معدلت و عاجزنوازی فرزانه و در سلوک با قاطبه ٔ ایرانی نادر زمانه بود و اهالی ایران نیز از خرد وبزرگ و ترک و تاجیک فدویانه نقد جان را در راه او می باختند. (مجمل التواریخ گلستانه ص 8). || تازی. چادرنشین. صحرانشین. || تازیک. دونده. مردم کمرباریک و دونده: اسب تازیک و سگ تازیک. || جبان. ترسنده. || از اهل قبیله ٔ تاج (تاژ، یعنی طی) و مِن باب اطلاق جزو بکل، عرب را گویند. و یکی از معانی تاجیک در پهلوی، تازی یعنی عرب است. رجوع به سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 78 و رجوع به تاجک و تازی و تازیک و تاژیک شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

تاجیک

غیر عرب و ترک، اهل تاجیکستان ‎ غیر ترک (عموما) آنکه ترک و مغولی نباشد، ایرانی (خصوصا) . -3 سکنه کنونی ((تاجیکستان)) شوروی. -4 ((تاجیک)) با ((تازی)) فرق دارد.

فرهنگ معین

تاجیک

غیرترک و عرب، آن که به زبان فارسی تکلم کند، سکنه کنونی کشور تاجیکستان. [خوانش: (اِ.)]

فرهنگ عمید

تاجیک

غیر عرب و غیرترک، آن‌که به زبان فارسی تکلم کند، مردم فارسی‌زبان،
فرزند عرب که در عجم پرورش یافته و بزرگ شده باشد. δ بیشتر در مقابل ترک استعمال می‌شود،
طایفه‌ای از نژاد آرین ساکن‌ ترکستان افغان، پامیر، و ترکستان روس که اغلب به زبان فارسی تکلم می‌کنند،

گویش مازندرانی

معادل ابجد

آلبومی از امیر تاجیک

782

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری